حرف هاي عاشقانه


ıllıllııllııllııllıl しѲ√乇 ıllıllııllııllııllıl

قَوانیــטּ وِبلآگِـ ابوُبکَر :

√خـوآستـے نَظَـر بِدے اَوَلـ مَطـآلِبـ و بِخـوטּ بَعــد

√نَظَـر خُصـوصـے مَمْنــوع

√نَصیحَتـ مَمْنــوع

√لُطفـــا اِحتِرآمِـ خودِتـ رو نِگَـﮧ دار

√پـُــروفـــایـلـَم فـَـعـآلـــﮧ

✖چشمآنتــ تآریـخ شنآسنـآمـہ ام رآ عَـوض کرد
اکنـون مَـטּ پسریُ 19ساله ام

✖ایـטּ روزهـآ صبـح کــہ بیـدآر مـےشوم
دلـم یـآدتــ رآ در آغـوشتــ مـےکشـد
لمـس آغـوش تـو وقتــے قلـبم رآ بــہ تپـش انـدآختــ


ما نسل بوسه های خیابانی هستیم

نسل خوابیدن با اس ام اس
نسل دردودل با غریبه های مجازی
نسل جمله های کوروش کبیر و دکتر شریعتی
نسل کادوهای یواشکی
نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس
نسل سوخته...نسل من نسل تو
یادمان باشد هنگامیکه دوباره به جهنم رفتیم بین عذابهایمان بگوییم یادش بخیر دنیای ما هم همینطور بود...

"مثل جهنم"!

وَقـتی زَنی عــآشـقَــت میشَود،

دَست ِ خـودَش نـیـسـت ؛

بــآ صـدای آرام صُـحـبَــت مـیـکـُنَـد . . .

عـِشـوه هـآیَـش بـیـشـتَــر مـیـشَـوَد . . .

حِـسـآدَتِ زَنــآنــه مـیـکُـنَـد .

چـون نـمـیـخـوآهـد کـَسی حَـتـی بـــه عِـشـقَـش نـگــآه کُـنَـد،

هـَمـیـشــه میگویــَـد تــــو مــآل ِ مـَـن هـَسـتـی !

دوسـت دآرَد عـِشـقَـش، از پـُشـت دَسـتـآنـش را دور بَــدنَــش حـَـلــقــه کُـنـد،

گــردنَــش را بــبـوسـَـد . .

چَـشـمـآنـَش خــُـمـآر مـیـشَـود.

به آرآمـی گــوشــه ی لَـــبــش را گـــآز مـیـگـیـرَد . . .

صـدآیـَـش مـیـلـَـرزَد، زیـر ِ لَــب مـیـگـویـَد دوسـتـَتــــــــ دآرَمـــــــــ !

زَن مـیـدآنَـد کــه وجـودَش بــآ عِـشـق کـآمـل تَـر مـیـشَـوَد . . .

و بــآ بــوســه ای عـآشـقـآنــه بــه اوج ِ آرامـِـش مـیـرسَـد . . .

سلام زود میام ببخشید

عذر میخواهم

مـَن جـــایِ خـــودم ُ امـثــالِ خــودم عــُـذر مـيـخـــواهـم !عـُـذر مـيـخـواهـــم . . .کـه ابروهایم را بر نمیدارم,لـبـاسِ جیلنگی مـنـاسـبِ چـشـم هـای هـيـز نـــَدارم !صـــدایِ نــازک ، عـــزيــزم ، جــانــم دلـبـری شـيـکُ  بـر انـگـيـز نــَدارم !امـا . . . عـــُـذر نـمـيـخـواهـم . . .کـه هـنـوز هـم سـاده ام, رویـــآ میــبافــَم, عــ ـــشق میفـــَهمــم وَدوســـت داشـــتــنــَم اخــتصـــاصیســت!و اگـر بـخـواهـم فـقـط يـک نـفـر را . . .تـا هـمـيـشـه تـا هـمـه جـا . . .بـيـن هـمـه و هـمـه او را مـيـخـــواهـم !بـرای احــسـ ــاسـی بـــودنـم ، تـنـهـ ــايـــيی طـولـانـيَـم ، انـتــ ـــظـارم ،عـذر نـمـيـخـواهـم ♥

 

پایان من

 

به پایان رسیده ام اما نقطه نمی گذارم …

یک ویرگول میگذارم 

این هم امیدیست ، شاید که برگردی …

 

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﻤﯿـــــــــﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫـــــــﺪ ﺍُﻓﺘﺎﺩ ..

ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃِـــــــــﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺷــــــــﻮد

ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒـــــــــﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺷـــــــــﻮﺩ

ﻧﻪ ﺗـــــــــﻪِ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘـــــــــﻪ ﻣﯿﺸـــــــــﻮﺩ

ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾـــــــــﻢ،ﺧﻄّﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮِﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸـــــــــﻮﺩ

ﺗﻨـــــــــﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳِﭙﯿﺪ ﻣﯿﺸـــــــــﻮﺩ، ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨـــــــــﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ

ﮐﺎﺭ ﻣﯿﺸـــــــــﻮﻧﺪ،

ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌـــــــــﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗــــــــﻊِ ﺧﻮﺭﺩَﻥِ ﻏﺬﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ

ﺧﻨﺪﻫﺎﯾِﺸـــــــــﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺷـــــــــﻮﺩ ..

ﻭ ﻣﻦ ﺗﻨـــــــــﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯿﮑﻨـــــــــﻢ ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ, ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ

ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾـــــــــﺪ …

 

 

 

برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم …

آنقدر تمـــــــــیز میخندم

که به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی …

و من در جیب هـــایــــم

دست های خالـــی ام را فریب دهـــم

که امن ترین جای دنیـــا را انتخاب کرده انــد …

 

دلنوشته

ﭘــــﻮﺳـــﺖ ﮐــﻠــﻔــﺘــﯽ ”
ﺭﺑــﻄـــﯽ ﺑــــﻪ ﺁﺩﻡ ﺑــــﻮﺩﻥ ﻧـــﺪﺍﺭﺩ
ﻓــﻘــﻂ ﻣــﺴــﯿــﺮ ﺍﺷــﮏ ﻫــﺎﯾـــﺖ
ﭘـــﺸـــﺖ ﻭ ﺭﻭ ﻣـــﯿـــﺸــــﻮﺩ
ﺑــﻪ ﺟـــﺎﯼ ﺑــﯿــﺮﻭﻥ،
ﻣــﯿــﺮﯾـــﺰﺩ ﺗــﻮ !

 بعضي آدم ها را نميشود داشت
فقط ميشود يک جور خاصي دوستشان داشت !
بعضي آدم ها اصلا براي اين نيستند که براي تو باشند يا تو براي آن ها ! اصلا به آخرش فکر نمي کني..
آنها براي اينند که دوستشان بداري؛
آن هم نه دوست داشتن معمولي نه حتي عشق !
يک جور خاصي دوست داشتن که اصلا هم کم نيست ...
این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم؛
در کنج دلت تا ابد یه جور خاص دوست داشته خواهند شد

نمـــــیـدانــــی ،

چه دردی دارد !

وقـــتـی ..

حــــالـم ..

در واژه هــا هــم نــمی گنــــجــد …!

عکس

عکسای جدید خودم

رمز به بعضی ها داده میشود اگر مهربان و خوشمل باشند

.....

....

...

..

.

 

 

آپ جدید

مرا بخاطر بسپار

سلام به همه دوستاو وبلاگ ابوبکر چه خانم پری 62ساله و چه الناز کوچولو 10ساله سلام به همتون

چند حرفی دارم با دوستانم

خواستم بگم من کمی زبونم خراب میچرخه ،چیزای بد وبیراه زیاد میگم لطفا اگه کسی تحمل شنیدنش رو نداره خط قرمزی بکشه بین دوستیمونخیلی متاسفم برای دوستانی که از محبت کردن من کمال سوء استفاده رو کردند ممنون مر30 دست مریضا

دوستان خوبی نوجوانی وجوانی هم یه دوره ای هستش خیلی زودتر از اینکه فکرش رو هم بکنی تموم میشه شاید ما فقط یه مدت کنار هم هستیم بعدش میمونه یه وبلاگ خالی چرا از فرصتهامون استفاده نکنیم نذارید زندگی شمارو گریون بکنه همیشه شاد باشید یه روزی هممون که از خاک به وجود اومدیم دوباره تبدیل میشیم به همون خاک مقدس بعدش فقط ازمون یه روح باقی میمونه خدا میدونه که قراره چی به سرمون بیاد بذار ما که قراره بریم حداقل این دنیا رو گذرونده باشیم فردا حسرت امروز رو نخوریم هرگز به گذشتتون به عنوان مشکل و یا نمیدونم شکست فکر نکنید چون فردای شما هم روزی دیروزتون میشه خواهشا زندگی کنید

بعضی از دوستان مطالب بسیار قشنگی برام میذارن از همین جا تشکر خودم رو به همشون میرسونم

وبعد من یا تو احتمال داره هر لحظه دیگه به وب نیاییم تا هستیم خوش باشیم

ماه رمضون هستش ماه عشق به خدا شبهای قدر هم شروع شده بیایید واسه مردمی دعا کنیم که خیلی از امتیاز های زندگی ازشون سلب شده یکی غم از دست دادن عزیزش رو داره یکی دست نداره یکی پا نداره نمیدونم از این نوع آدما براشون طلب صبر کنیم ویادوستانی که روی تخت بیمارستانن طلب کنیم که زودتر سلامتیشون رو به دست بیارن

ببخشید سرتون رو درد آوردم

ودر آخر

از خدا میخوام تویی که این مطلب رو میخونی زندگی بهت فقط روی خوش نشون بده تو کارات موفق باشی خودت وخانوادت درسلامتی کامل باشین من رو از یاد نبری                                     آمین یارب العالمین

طاعات وعبادات قبول در گاه حق

 

برای الناز

یکی از دوستانوبلاگم برام نظر پایین که بارنگ قرمز نوشته شده رو فرستاده

خیلی خوشحالم از این جور مخاطبان وبلاگی که با یه وبلاگ نویسی ساده خیلی از مشکلاتشون حل میشه این رو نوشتم که بگم شما هم میتوانید مثل الناز خانم راه زندگیتان را خیلی ساده پیدا کنید ساده نباشید وراه سو استفاده دیگران را ببندید

الناز خانم  نسبت به تغییرات زندگیت بهت تبریک میگم

 

میخواستی بدونی چجور ادمیم
باشه من ادمیم ک تازه دورواطرافمو خوب وبا چشم باز دیدم
وفهمیدم ک خیلی ساده بودم وهمه از این موضوع سو استفاده کردن
گرچه دیگه دیر شده بیشتراز حد ب سادگیم پی بردم ولی خوشحالم ک بالاخره بهش پی بردم
ب کمک خداهم بهش غلبه میکنم نمیزارم سادگیم باعث شه اسیب ببینم
منم ی ادم عادیم با یه زندگی عادی هیچی کم ندارم خوشبخت خوشبختم عاشق خداوخانوادمم وبعد خدا برام عزیز ترینمن و دوستای حقیقیم ک با سادگی من مدارا کردن
اره من ی بچم با حرفایی ک هیچکی باورش نمیشه ک اینا حرفای یه بچس
فک کنم الان دیگه دقیقا دونستی چجور ادمیم داداش

 

وقت رفتن با خود عهد بستم....

همه چیز را فراموش کنم....

کاش میفهمیدم فراموش کردن...

خاطره هایت...طعم لبانت...عطر تنت...

حتی از مرگ هم سخت تر است....

آرزویم این است... که در رویای با تو بودن....

با آغوشی باز مرگ را بپذیرم...!!!

 

 

 

 

زانویِ غم بغل گرفته ای که چه ؟

 

 

 


بلند شو؛ بایست رو به رویِ آینه
و تکرار کن :
دوستم ندارد ؟ خوب نداشته باشد !
دلتنگی هایم را نمی فهمد ؟ خوب نفهمد !
بغض هایم را شانه نیست ؟ خودم که هستم !
همه را می بیند الا من ؟ من که خودم را می بینم !
خودم و آنها که دوستم دارند .. یکی از همان ها هم
خدا !
حالا بخند . . بلندتر !
... موهایت را شانه کن . . برایِ خودت شیرینی بیاور
موسیقیِ دلخواهت را بگذار پخش شود
بنشین کنارِ ایوانی
بی خیالِ سرمایِ زمستان !
و هرکه را دیدی در حالِ گذر
برایش دستی تکان بده !
حالا دیدی تا چه حد خوشبختی ؟

 

 

 

.
دوست داشتن همین لحظه هاییست
که
هیچکس حالت را نمی فهمد
حتی او که
صاحبِ دوست داشتنت است
همین لحظه ایست که می فهمی
گاهی
خدا چشمک می زند و می گوید
دیدی باز هم
شتابان رفتی و راهِ مرا گم کردی ؟
اما من هنوز هم هستم
تا به همیشه
هستم....

 

بازهم نیستی
چند روز است ندیدمت دلم برای صدایت پرمیکشد ‎
دلم تنگ چشمانت شده است      
به آروزی دیدارت می خوابم با امید دیدارت چشمانم را بازم می کنم   ‎
امروز روز دیگر و هوا هوای دیگری است‎
بوی عشق می آید ‎
و صدای عاشقی‎
احساس خوبی دارم ‎
تمامت را احساس میکنم‎
عطر تنت تمام اتاق را پرکرده است‎
نمی بینمت اما میدانم که هستی ‎
وقتی درگوشم می گویی دلم خیلی خیلی خیلی برایت تنگ شده است‎
خوشبختی را باتمام وجودم به آغوش میکشم ‎‎...

بــا دنیــــا می جنـــگم بـــرای تصـــاحبت نمـی جنگـــم !

احاطــه ات نمی کنـــم تــا مــال مــن شـــوی!

بـا رقیـــبان نمی جنگـــم !

بـــه قـــول دکتــــر انوشـــه کــه می گفـــت :

عشـــق تملـــک نیـــست ، تعلــــق اســـت!

ولـــی اگـــر بیایــی و بمانـــی،

بـــرای بــا تـــو مانـــدن ، بــا دنیــــا می جنـــگم . . .

 

به سلامتی

امشب میزنم به سلامتیه اون لامصبی که از زندگیم رفت...

اما هنوز از این دل لعنتی نرفته....!!!

به سلامتی اونیکه تا بود؛ امید بود ...

آرامش بود...

رویا بود ...

ولی خاطره شد ...

بغض شد ...

درد شد ...

کابوس شد ...

به سلامتیه کسی که عادت کردم به نبودنش، ولی....

ولی باز دلم بودنشو میخواد ....

سلامتی اون بی معرفتی که پا پیش گذاشتم واسه برگشتش

اما فهمیدم دیگه ازم سیر شده...!!!!!

  پیکا بره بالا ..
بزن به سلامتی همه اوناییکه قبلا بودن ولی دیگه نیستن،
 چون دیگه اونایی نیستن که قبلا بودن
سلامتی رد پاهایه رو قلبمون ...
سلامتی اونایی که میخندن، اما ...
 یه عمر بغض داشتن و هیچکس نفهمید
سلامتی اونایی که برای رفتن اومده بودن ...
سلامتی اونایی که حرمت نون و نمک که هیچ !!
حرمت خاطراتیم که باهاشون داشتیم نگه نداشتن...
سلامتی اوناییکه دوست داشتیم مال ما بشن ولی
 جلو چشممون مال یکی دیگه شدن
سلامتی کسی که یه روز قید همه چی رو زد و با تمام وجودش
 لباتو بوسید ولی وقته رفتن
واسه اینکه دلش تنگ نشه میگه : آدمیزاده دیگه هوس میاد سراغش..

سلامتی اونایی که ما رو همین جور که هستیم دوست دارن
وگرنه بهتراز ما رو  هرکسی دوست داره ...
سلامتی رفیقی که از پشت خنجر خورد و برگشتو لبخند زد و گفت:
 بیخیال میدونم نشناختی

 

سلامتی اونایی که جرات دارن ومیگن دیگه نمیخوامت...                                 نه اونایی که میگن میدونی تولایق بهترازمنی

بهانه نگیر .................

میخواهی بروی؟

 

بهانه میخواهی؟

بگذار من بهانه رادستت دهم...

برو...

هر کس پرسید چرا؟؟

بگو:

لجوج بود...همیشه سر سختانه عاشقم بود...

بگو فریاد میزد!که مرا میخواهد...

بگو دروغ میگفت:که هرگز ناراحتم نکردی؟؟!

بگو درگیر بود!!!!

همیشه درگیر افسون نگاهم بود...

بگو بی احساس بود...

به همه فریادها واخم هایم...

فقط لبخند میزد...

بگو اونخواست!

نخواست کسی جز من در دلش خانه کند!!!!

حالا گم شو برو این همه بهانه......

همیشه فکر میکردم

خیلی سخته که کسی رو دوست داشته باشی

و طرفت از احساست بی خبر باشه

ولی حالا فهمیدم

...........

خیلی خیلی سخت تر اینه که

کسی رو دوست داشته باشی

و طرفت هم بدونه ک دوسش داری

اما بی تفاوت ازاحساست رد بشه .....

زير بارون اگه دختري را سوار كرديد
 
به جاي شماره به او امنيت بدهيد..
 
 
اورا به مقصد مورد نظرش برسانيد
 
نه مقصد مورد نظرتان..
 
بگذاريد وقتي زن ايراني مرد ايراني را در كوچه خلوت ميبيند
 
احساس آرامش كند نه احساس ترس..
 
 
بياييد فارغ از جنسيت 
 
كمي هم مرد باشيم...

 

عشق..................

وقتی میخواستم زندگی کنم گفتند :                                 

 برو!

      وقتی میخواستم به راستی سخن بگویم گفتند:                

دروغ است!

            وقتی به ستایش روی اوردم گفتند:  

خرافات است!                                   

وقتی گریستم گفتند:      

کودکانه است!                                    

 وقتی خندیدم گفتند:  

                   دیوانه است!                      

                 وقتی سکوت کردم گفتند:

                                                    عاشق است!

                 وقتی عاشق شدم گفتند :             

  گناه است! 

تــَمآم هوآ رآ بو مـے کشم


چشم مـےدوزم


زل مـے زنم…


انگشتم رآ بر لبآטּ زمیـטּ مے گذآرم:


” هــــیس…


مـے خوآهم رد نفس هآیش بـﮧ گوش برسد…!”


امآ…!


گوشم درد مـےگیرد از ایـטּ همـﮧ بـے صدآیـے


دل تنگـے هآیم را مچالـﮧ مـے کنم و


پرت مـے کنم سمت آسمآטּ!


دلوآپس تو مـے شوم کـﮧ کجآے قصـﮧ مآטּ سکوت کرده ایـے


کـﮧ تو رآ نمـے شنوم .. /

كسي رو دارين

كه بهتون بگه :

غصه نخور من باهاتم ؟؟؟


انصافا اگر کسی رو دارید که
نگرانتون میشه....
دلش براتون شور میزنه...
باهاش لحظات خوبي رو ميگذرونيد...
هواشو خیلی داشته باشید..
از خودتون نرنجونیدش
بزرگترین نعمته ♥

عکسهای خودم

واسه دیدن عکسها رمز میخواهید که ندارید هرکی بدونم مهربونه بهش میدم

.

.

.

.

.

.

.

.

برید ادامه مطلب


متنفرم از آدمای ِ بی منطق!
متنفرم از آدمایی که دائمن دنبال ِ کسیَن که اشتباهاتشونو بندازن گردنش!
متنفرم از آدمایی که از چیزی به نام نداشتن شعور،دیگرانو عذاب میدن!
متنفرم از آدمایی که حقو همیشه با خودشون میدونن!
متنفرم از آدمایی که حرفای ِ خودشونو یادشون میره!
متنفرم از آدمایی که بلدن خوشی ِ یه روز ِ خوبو با حرفاشون به همه وجودت زهر کنن!
متنفرم از آدمایی که خیلی خوب بلدن چطور دل ِ یه نفر ُ بشکنن!
متنفرم از آدمایی که گرگن،اما معصومیت ِ یه بره رو به رخ میگیرن!
متنفرم از آدمایی که میخوان به نحوی خودشونو برتر از تو نشون بدن!
متنفرم از آدمایی که نداشته های ِ خودشونو با داشته های دیگران میپوشونن!
متنفرم از آدمایی که صداشون بلند میشه به نا حق!
متنفرم از آدمایی که حفظ  حرمتو احترامو فقد برا خودشون واجب میدونن!
متنفرم از آدمایی که بلدن چطور از نفس کشیدن سیرت کنن!
متنفرم از آدمایی که همیشه حضورشون برای ِ تو مث ِ یه دلهره بی پایانه!
متنفرم از آدمایی که بلد نیستن جواب ِ خوبیتو بِدن هیچ،بلکه خیلی خوب تر بلدن چطور داغونت کنن!
متنفرم از آدمایی سعی دارن تُو کاری که تُوش هیچ سر رشته ای ندارن مهندس بازی در بیارن!
متنفرم از آدمایی که بلد نیستن اعتراف کنن که ما اشتباه کردیم!
متنفرم از آدمایی که افکارشون متعلق به دوره قبل از حیات ِ انسانو این لعنتی کره ی ِ خاکی ِ !

حتی آن ستاره ی کوچک آسمان هم به من سر نمیزند

نکند اسمان هم روی دیدن مرا ندارد

یا نکند برای آسمان هم تکراری شده ام

                 آری!!!!

                          اورفت!!!

او هم رفت و تنهایم گذاشت

او هم زمانی رفت که فهمید دخترک به او عادت کرده

         آخر چرا؟؟؟؟

                                    چرا اینگونه؟؟؟

طاقت خداحافظی نداشت؟

یا دیگر برایش مهم نبودکه دخترکی تنها رو به آسمان نگاهش میکند

و تنها امیدش دیدن ستاره ایست که درآن سوی اسمان برایش چشمک میزند!!
!

وای براین همه تنهایی!!

دیگر جایی برایم در کنار قلب هیچ کس نیست!

این قلب ها خود شکست خورده و رنج دیده اند

پس من چگونه میتوانم قلب رنج دیده و شکسته ام را در اختیار قلبی بگذارم،که دیگر برایم،جایی به وسعت یک تنگ کوچک ماهی ندارد؟؟؟!

آری! من نمیتوانم،مرهمی برای یک قلب زخم خورده باشم.

باید این خنجر هایی که در قلبم فرو کردند با ذره ذره اشک خود،مرهمی ببخشم.

اما دیگر حتی،توانی برای اشک ریختن نیست.

                                     و همه اش فقط رنج است!!

                                     واین همه تنهایی ظلم است...

                                                                          ظلم!!!

خيلي وقته ديگه بارون نزده

رنگ عشق به اين خيابون نزده

خيلي وقته ابري پرپر نشده

دل آسمون سبك تر نشده

مه سرد رو تن پنجره ها

مثل بغض توي سينه ي منه

ابر چشمام پر اشكه اي خدا

میدانم دردت چیست!

گاهی وقت ها آنقدر از زندگی خسته میشوم که دلم میخواهد

قبل از خواب ساعت را روی "هیچ وقت" کوک کنم...

کاش می توانستم راحت حرف بزنم …

چیزی بگویم از دلتنگی …

میان آدم های که در این اتاق مجازی جمع شدند …

فقط می گویم منم دلتنگم

رفتن راحت است....

فقط باید چند قدم برداشت و دور شد!

ولی برای فراموش کردن...

باید چند قرن بگذرد!

ولی باز هم ممکن است یک عطر تمام خاطرات را زنده کند!

 بــرای مــن..

مــهــر…

در نــگــاه تــوســتــ..

نــه اولــیــن مــاه پــایــیــز …

نسل

من از نسل مجنونم...

من از جنس فرهادم...

در وجود پدرو مادری رشد کرده ام و روزی کودکی در وجودم رشد خواهد کرد...

من پسرم...اسمم ابوبکر است

با تمام حساسیت های پسرانه ام...

با تلنگری بارانی میشوم...

با جمله ای رام میشوم...

با کلمه ای عاشق میشوم...

با فریادی میشکنم...

با پشت کردنی ویران میشوم...

ب راحتی وابسته میشوم...

با پیروزی به اوج میرسم...

هنوزم هم با مدادرنگی خانه رویاهایم را به تصویر میکشم...

من پسرم...

پر از راز...

هرگز مرا نخواهی دانست...

هرگز سرچشمه اشکهایم را نمی یابی...

هرگز مرا نمیفهمی...

مگر از نسلم باشی...

مگر از جنسم باشی...

من پسرم..

از نسل مجنونم...

از جنس فرهادم...

ادامه نوشته

عشق

یک داستان واقعی از عاشقی که خودم دیدم


زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.

از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است.در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد :گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم…

چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.

یک بار اتفاقی نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم.

در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد و شمع روشن کردن و کادو پیچی و از اینجور جفنگ بازیها نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد,


عكس

جديدترين عكسهاي خودم جمعه 15شهريور ماه




انصاف

انصاف نیست ،

که دنیا آنقدر کوچک باشد ؛

که آدم های تکراری را روزی صد بار ببینی،

آنقدر بزرگ باشد،

که نتوانی آن کسی را که دلت میخواهد ،

حتی یکبار ببینی...!!!


دوستت دارم شیرین ترین بهــانه ی بــودنــم...


خـ ـدآ

اگــــه سختـه برآمـ دووریــــش اگــــه دوســـتـــ دارمـــش

گـریـه می کنمـــــُ بـه تــ ـو میسپارمـش

چقــــدر درد کشیـــدم این رووزهـــا

انگـــاری پــیــــــر شدم،بدنــــم تـــوان نــداره...

انگاری یه بـــاری رووی دوشــمـــه کـــه تنهـــــایی خیــلیــ سخــتــــــه کنــــار اومـدن بــــــاهــاش...

بیشتـــر از همیشـــه احســاسش میکنـــم...

اون هدیـــه ای که از وجـــود ِ توئـــــه...

انگاری داره به زندگیــمـــون نظــمُ هـــدف میـــده...

شنیــدی نفس ِ بــهــار کــه میگن کــار خـــدا بی حکمــت نیســت؟

حتمــا حکمتی پُشت این اتفاق ِ کــه منُ تـــو ازش بیخــبــریــم

هرچی کــه هست...خوشاینـــده با تمـــام حجـــم تلخیُ بیقراریـــاش...

میدونـــم افکــارت پریشون ِ میدونــم دغدغه هات ممکنــه اضافــه بشه...

میدونــم حتــی وقتش نیست عشق ِ من...من همــه ی اینـــارو میدونمـ همنفســم...

ولــــی یکــم بهش فکـــر کن ببین چقد دوست داشتنیـــه از وجود ِ منُ توئـــه...

ثــمــره ی عشقُ علاقه ی چند سالمــون ِ...

خیلی دلــم میــخواد بدونــم با تمــام بد بودن ِ موقعیتُ...

احساس قلبیت و اوون حسی که من بار اول بهت گفتم چی بود؟

مهربـــونـــم...

مــرد ِ با اقتدارم...

ممنــــونــــم کــه بــه فکــر ِ خوشبختیــمون هستی...

ممنــــونـــم کـــه واس آینده ی شیرینمــون تلاش میکنی...

هــوای ِ دلچسبیـــه اونــم همــراه با یــادُ خاطره ی دونفرگی هــامون...

چند روزیــه دلــم شدیدا واس در آغوش هم بودن زیر شعــله ی شومینــه تنگ شده...

چــه شب هایـی بــود...

بغض توو نگــاهمــه آقـــایی ِ من...

دلم لمس ِ دستای مردونتُ میخواد...

مهربونــتـــریـــنـم...

دلم واس نیمــه شبــایی کــه بیـــدارم میکــردی ُ میگفتی خوابت نمیبره...

سخــت تنـــگ شـــده....

بــه امــیـــد لحظه های شیرین در کنار هم بودن...

الهی آمیــن....

خـــدا یارُ یاورت باشه محبوب ابدی ِ من...

دوستت دارم شیرین ترین بهــانه ی بــودنــم...

كجايم........توقف ممنوع

موهام تراشيده شدن ... ازم خجالت نکشي ...
دارم ميام ببينمت با اين لياس ارتشي ...

روازي سختمون گذشت 2 سال اين روزو مي خوام ...
تو تک تک ثانيه هام بوي تو ميده لحظه هام ...
چقد شلوغه کوچتون اون کيه مي خنده باهات ؟ !
چرا اسمتو ميگه ؟ چه نسبتي داره باهات ؟ !

اون کيه دست دادي باهاش ؟ حرف منو بهش نزن ....
چقد عوض شدي گلم ... راستي چقدر مياين به هم ...

مردانه که دلت بگیرد کدام زن میخواهد آرامت کند…؟مردانه که بغض کنی چه زنی توانایی آرام کردنت را دارد…؟
مرد که باشی حق این ها را نداری…
مرد که باشی حق ات فقط در دل نگهداشتن است….
مرد که باشی از دور نمایِ کوهی را داری , مغرور و غمگین و تنها….
مرد که باشی شب که دلت بگیرد
بیچاره میشوی...بیچاره

پر.....

دلـ♥ـم خـیـلــی بــیــشــتــر از حـجـمــش پـــُر اســت ؛

پــُـر از جــایِ خــالـیِ ♥تـــو♥

پــُـر از دلـ♥ـتــنـگی بـرای نگــاهِ تـــو
پــُـر از خــاطـراتِ قــدم زدن

در کـوچــه پــس کــوچـه هـــای شــهـر بـا تــ♥ـــو

پــُـر از حــس پــرواز

پــُـر از تــــــــ♥ـــــــــو ♥

عشق+خيانت

گريــه نکــن ديــگه . . .
مــن که الان پــيشــت نيســتم چشــاتو بــوس کنــم و بگــم خــوشگــل شــدياااا . . .
بــعدش تــو هــمــون جــوري وســط گــريــه هات بــخــندي .
گــــريه نکــــن ديگــه . . . خــــب ؟
مــي شکــنه دلــــم . . .
دلــم نــازکــه . . .
نــشکــونــش . . .!




عشقتـــ 
رآ پنهآטּ میڪنـے ڪـہ مرכآنگیتـــ פֿـכشـہ כـار نَشـوכ !



اَפֿـمـ میڪنـے ڪــــہ مهربآنیَتـــ رآ پنهـــــآטּ ڪنے !



مَـرآ " شُمــآ " פֿـَطآبـــ میڪُنے ڪِـہ هَوآیے نشَومـ !



اَمـآ نمــیـכانـے !



نمـیــכانے ڪـــہ چقَـכر ایــטּ هـآ بـہ تـو مـے آینـכ !



و مـَـטּ כیــوانـہ تـَر میشوَمـ

ميخواهم

  امروز میخواهم خودم بنویسم... بنویسم که چطور دوباره زنده شدم!

  چطورش را فقط تو خود میدانی و بس.....

  نفسهایت را لمـــس کردم

  دستهایت را نفــــس کشیدم

  تنم داغ بود

  تــــب داشتم انگار...

  تب تو!

  تب تو را داشتم آری...

  داغیه تنت آب روی آتـــــش بود....

  دستهای کوچکم

  گم شد در حجم مردانه ی دستهای تو

  وقلبم دیـــــگر مال من نبود...

سهراب كجايي

صبر کن سهراب..........

گفته بودی قایقی خواهم ساخت...

دور خواهم شد از این خاک غریب.......

قایقت جا دارد؟؟؟؟!!!!!!

من هم از همهمه ی اهل زمین....

دلگیرم.......!!!!

تولد

تولدم مبارک

    امروز روز من است…..روز میلاد من

دنیا تبسم کرده است امروز با یادم
امروز بی شک اسمان ابی ترین ابیست
چرخ و فلک همچون دلم درگیر بی تابیست

تولدم مبارک

امشب چه شبی روشن و زیبا و مصفاست / احسنت، به این جشن دل انگیز که برپاست
گویا که گلی پای نهاده ست به گیتی / کز فرّ و شرف، آبروی جمله ی گلهاست . .

تولدم مبارک

سلام دوستان وبلاگ فردا24/1/1392روز تولدمه دقیقا یکسال از راه اندازی وبم میگذره کمی کاستی چیزی بوده به بزرگی خودتون ببخشید

تولدم مبارک

من عاشق هنرم عاشق اینم کنار یه پنجره بشینم یه آهنگ بدون کلام باشه گوش کنم بدون فکر به هیچی فقط لذت ببرم و اینکه گهگاهی بخندم و فقط نگاه کنم

تولدم مبارک


ابوبکر و92

سلام به تمامی دوستان وبلاگ

این چهار نفر اولویت وب من هستند بدون چون وچرا آدرس وبشون در لینکم هست.

اول از همه از ماریه خانم کمال تشکر رو دارم از خیلی وقته میشناسمش واقعا با هرکی باشه تا آخرش هست حالا شاید بعضی وقتها شوخی کنه اما در کل دختر خوبیه با آرزوی موفقیت ماریه جان.

دوم از ژینو گیان شاید بپرسید گیان یعنی چه یعنی جان ژینو خانم امیدوارم که در تمامی مراحل زندگیت خوب باشی والبته موفق ببخشید که دیر به دیر وبت اومدم واقعا از ته دل افتخار میکنم که هم زبونی ام چنین دختر فهمید ه ایه.

سوم مدت زیادی نیست با سایتا خانم آشنا شدم اما دست مریضا خیلی قشنگ مینویسی بنظرم باید نویسنده شی و اینکه موفق باشی.

چهارم آرام و باران خانمهای که شاید یه حرفهایی زدن که درست نبود اما تو مدتی که من ازشون شناخت داشتم دخترای خوبی بودین از شما چه پنهون من فقط آرام خانم رو میشناسم.

پنجم فائزه جان خدا حافظ در وبلاگ به رویت باز هست هر وقت برگشتی قدمت روی چشم هنرمند من

ششم زهرا خانم منتظر هستیم در وبلاگ تا برگشتنت از رفتنت 5ماهی گذشته

ببخشید سمیرا و یاسین و مهرداد و عسل و...................

نوبتی هم باشه نوبت خودمه

اول به خودم تسلیت بگم واسه فوت دوتا از دوستای خودم لطفا برای پاکی روحشون یه صلوات بفرستید     الهم صلعلی محمد وآل محمد

راستش میدونید چیه دلم گرفته کاش برمیگشتیم کودکی کاش من بزرگ نمیشدم کاش روزگار دنده عقب داشت کاش زندگی همونطوری بود که ما میخواستیم کاش همه از یک جنس بودند کاش ثروتمند وفقیر وجود نداشت کاش همه سلامت بودن کاش میشد کسی دزدی نمیکرد کسی دروغ نمیگفت کاش.................

تقریبا 17 روز مونده به تولدم داره 19سالم میشه همین دیروز بود تو وبم مینوشتم 18سالم شده واقعا چقدر زود دیر شد

راستش من ترک تحصیل کردم شاید 4ماهی میشه شاید شما بگید واسه چی واینا آخه تا 10سال دیگه درس بخوم بشم فوق لیسانس برای کی خدمت کنم همه چی کشکه شایدم اشتباه میکنم اما هدفم رو انتخاب کردم حالا بماند هدف چیه الآن مغازه دارم دیگه تا همین حد کافیه بعضیا میگن دانشگاه یه محیط دیگه س همه چی دروغه یه محیطیه که از خانواده دورت میکنه فرضا بری از یه دختر خوشت بیاد واسه چی واسه چی حالا هرکی میره موفق باشه فقط مواظب خودتون باشید میشد بری دانشگاه دانشگاه های خارج فقط

تنها چیزی که تو این دنیای بزرگ دارم تنهاییه هرچند بعضی وقتها دلم میگیره  اما تنهایی خیلی بهتره یا دست کم واسه من که خوب بوده بدون دردسر افکارت رو چیزهای الکی نمیگیرن 

سرم درد میکنه اینقدر مستکن خوردم سرم گیج میره دیگه عیدم مبارک

فکر کن خدایی نکرده معلول بودی دست نداشتی پا نداشتی یه مریضی بدی داشتی چقدر بد میشد دوستان خدا رو شکر کنید خدا بزرگتر از همه چیزه به درگاهش پناه ببرید چون اول وآخر فقط خوشه

دیگه سرتون رو درد آوردم ببخشید مر30 که خوندید


بهار عشق

امسال هم رفت مثه سال های دیگه ... این رفتن ها ادامه دارد ، این آمدن ها همیشگی است


فراز و نشیب های زیادی داشتم ، لحظه هایی پر از انتظار ، پر از سکوت ، پر از شادی ، پر از خاطره


اگر بد بودم ، بدی از من است و اگر خوب بودم ، دلیل خوبیه شماست

اگر دلی شکستم ، ببخشد مرا ، اگر دلم شکست ، بخشیده ام ...



سال نو بر همه ی شما مبارک و لحظه لحظه های زندگیتان ، پر از عاشقانه باشد و آرامش 

۱+۹۱

در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم...

در "دلم" دلتنگی ام را...

در "سکوتم" حرف های نگفته ام را...

در "لبخندم" غصه هایم را...

دل من...

چه خردساااااال است !!!

ساده می نگرد !

ساده می خندد !

ساده می پوشد !

دل من...

از تبار دیوارهای کاهگلی است!!!

ساده می افتد !

ساده می شکند !

ساده می میرد !

خنده عاشقانه

هر هر خنده هر کسـ....


نشاלּ 
ıllı شاد بودלּıllı  او نیست ...

انسان ها ، بلند میخندند تا صدای خرد شدלּشان را نشنوید

آپ به افتخار دوستاي خوبم


 

خدایا از این به بعد به مخلوقاتت یه مترجم هم اضافه کن،اینجا هیچ کس هیچ کس را نمیفهمد...

 

خدایا گاهی حس میکنم گل کم اوردی یه سری از آدمهارو با لجن ماست مالی کردی...

 

من عاشقانه دوستش داشتم و او عاقلانه طردم کرد... منطق او حتی از حماقت من هم احمقانه تر بود...

 

نسلی هستیم که روزها میخوابیم و شبها بیداریم...چون تاریکی شب برامون قابل تحمل تر از تاریکی روزهامونه...

 

بگویید روی سنگ قبرمان تاریخ نزنند تا آیندگان ندانند بی عرضگان این برهه از زمان ما بودیم...

 

آهای مردم عاشقش نشوید...به اندازه همه تان عاشقی کردم برایش...

 

خیری خیره نگاهم نکن...چشم هایم دیگر سگ ندارد که آب دهانت هار هار براش راه بیافتد...گرگی درونش خفته است،حواست جمع باشد،می درد...

 

 

هرچه راه میروم نمیرسم...نکند من باشم آن کلاغ آخر قصه؟؟؟

 

 

ساعتها به این می اندیشم که چرا هنوز زنده ام؟مگر نگفته بودم بی تو میمیرم؟؟؟خدا یادش رفته است مرا بکشد یا تو قرار است برگردی؟

دی ..